حرفهای بی بهانه
درباره وبلاگ


دلم گرفته از خیلی آدما



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 51
بازدید ماه : 87
بازدید کل : 27812
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
Faraz

 
چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:امید,زندگی,سکوت, :: 15:12 :: نويسنده : Faraz

 

مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را داشت.
یک روز زن که از ساعت های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می شود را بنویسید و در مورد آن ها بحث و تبادل نظر کنند.

زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.
مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.
یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…
اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود: ”دوستت دارم عزیزم”


نظرات شما عزیزان:

sara
ساعت16:25---3 تير 1391
salam vebe ghashangi dari be manam sar bezan khoshhal misham.movafagh bashi.
adrede webet eshtebahe sarzadi adreseto barambzar


زهرا
ساعت12:15---1 تير 1391
سلام
ممنون از حضورت
لینکیدمت

راستی جالب بود


بی وفا
ساعت16:35---26 خرداد 1391
سلام
به منم سر بزن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: